صحنه ترور و شلیک خنده!
یادداشت : آرش عاقبتی خطبهسرا
به گزارش پایگاه خبری وارنا : تروریسم در ادبیات علوم سیاسی و اجتماعی معنای تخصصی خودش را دارد اما به طور عمومی ما آن را با ایجاد رعب و وحشت میشناسیم. این رعب و وحشت با چهرهای خشن و بیرحم جسم افراد را مورد هدف قرار میدهد. شلیک به سوی جسم انسانها پدیدهای تلخ و دهشتناک است. این چهره عریان تروریسم برای هر وجدان بیداری غیرقابل پذیرش است.
بیاییم به چهره دیگری از تروریسم هم توجه کنیم. چهره عریانتری که از شدت آشکارگی به مشاهده درنمیآید. شاید به خاطر سهمناکی بیش از اندازه این نوع تروریسم نمیتوان با مکانیزم همدلی به سراغ آن رفت. شاید تنها با مکانیزم انکار، فراموشی و نادیده انگاشتن و مهمتر از همه با تبدیل آن به یک «شوخی» میتوان با آن کنار آمد.
بله، تروریسم صورت عریانتری هم دارد. صورتی که به چشم نمیآید. صورتی که از شدت آشکارگی نمیتوان در آن خیره شد. صورت عریانتر تروریسم هنگامی ظهور میکند که فرد یا گروهی به وجدان عمومی جامعه شلیک میکنند. هنگامی که فرد یا گروهی روح جامعه را مورد هدف قرار میدهند.
هنگامی که فرد یا گروهی به ذهن و روان جامعه شلیک میکنند و آن را دچار رعب و وحشت میکنند. هنگامی که مناسبات اخلاقی یک جامعه مورد تجاوز قرار میگیرد. تاکنون درباره این بُعد از تروریسم سخنی گفته نشده و به عبارتی دیگر به این پدیده نام و عنوان «تروریسم» داده نشده است. اینجا خود را مقید به عناوین نمیکنیم و به محتوا و معنای پدیده نظر میکنیم.
پیش از نامگذاری اجازه بدهیم «قربانی» موقعیت و ماجرای خودش را روایت کند. شاید قربانی از شدت ترس، وحشت و ناامنی برای لحظاتی توانایی حرف زدن را از دست داده باشد.
شاید هم به طرزی جنون آمیز از شدت ترس با صدای بلند میخندد، قهقه میزند و همهمه میکند. ممکن است قربانی ناخودآگاهانه دست به رفتارهای عجیب و غریبی بزند اما نمیتوان بر اساس این ناتوانی، جنون و ناآگاهی «حیات» و «زندگی» او را نادیده گرفت. حیات و زندگی او مورد هدف قرار گرفته و او دارد دست و پا میزند، درست مانند قربانیان ترور که در معرض رعب و وحشت قرار میگیرند یا زخمی میشوند، در خون خود غرق شده و دست و پا میزند، یا جسمشان متلاشی میشود.
به لحظاتی فکر کنید که یک مقام دولتی به پیرمرد بیماری که هزینه فیزیوتراپی ندارد با ادبیاتی سخیف میگوید: «خودت بمال» اطرافیان قاه قاه میخندند، پیرمرد بیمار خودش را به «بی تفاوتی» میزند و به حرفش ادامه میدهد و سعی میکند فاجعه را «نادیده» بینگارد.
اینجا با یک پدیده اجتماعی ناب روبرو هستیم. قهقه میزنیم، بیتفاوتی پیشه میکنیم، نادیده میگیریم، صداها را بلندتر میکنیم، همهمه میکنیم. و هر کاری میکنیم که فاجعه را «بپوشانیم». درست مانند نیروهای انتظامی و امنیتی که اطراف محل عملیات تروریستی را با نوارهای محافظتی میبندند و به کسی اجازه عبور و مرور نمیدهند.
جامعه از خود در برابر ترور دفاع میکند، البته با مکانیسمهای خاص خودش. جامعه از افشای ابعاد و عمق گسترده «عملیات ترور» و تجاوزی که به او صورت گرفته جلوگیری میکند.
جامعه با محافظهکاری تمام با فاجعه روبرو میشود. با صحنهای روبرو هستیم که انگار همه با هم هماهنگ هستند، حتی فرد قربانی. حاضرین در صحنه هیچکدام تماشاچی نیستند بلکه بازیگران فعالی هستند که کل صحنه را تشکیل دادهاند. تماشاچی ما هستیم که بعدها تصاویر و فیلمهای این صحنه را مشاهده خواهیم کرد.
در صحنه مواجهه پیرمرد بیمار و مقام دولتی، شلیک خنده حضار، یک ضدحمله است. وقتی مناسبات اخلاقی و وجدان عمومی به طور جدی مورد حمله قرار میگیرد، جامعه چنین واکنشی از خود نشان میدهد. با شلیک خنده حمله را به ضد خود تبدیل میکند و آن را به یک «شوخی» تقلیل میدهد.
وقتی فاجعه به «شوخی» تبدیل میشود از شدت آن کاسته میشود و حالا میتوان در آن نگریست و به آسانی از آن عبور کرد. جامعه با «شلیک خنده» حمله تروریستی را «خنثی» میکند.
ظاهرا کاری که جامعه انجام میدهد با نوعی «بیرحمی» همراه است و به جای مجازات فرد حملهکننده با آن همراهی میکند و در مقابل فرد قربانی را هم نادیده میگیرد. شاید این بیرحمی به محافظهکاری شدید جامعه برمیگردد.
ما درباره یک جامعه «بسته» گفتگو میکنیم که به روشی سنتی و دورنی در برابر «رعب»، «تجاوز» و «ترور» از خود دفاع میکند تا آرامش و ثباتش را حفظ کند. در یک جامعه بسته و به شدت محافظهکار راه دیگری برای مقابله با «فاجعه» وجود ندارد. اینجا دفاع بر حمله مقدم است، و نادیده انگاشتن بر به دید آوردن، و پوشاندن بر آشکارکردن.
لینک کوتاه : http://varnakhabar.ir/?p=1477